دف زننده. دف کوبنده. نوازندۀ دف. آنکه از دف طبق اصول آوا برآورد. دفاف. صناج. (دهار) : یا رب ستدی ملک ز دست چو منی دادی به مخنثی نه مردی نه زنی از گردش روزگارمعلومم شد پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی. (منسوب به لطفعلی خان زند). و رجوع به دف شود
دف زننده. دف کوبنده. نوازندۀ دف. آنکه از دف طبق اصول آوا برآورد. دفاف. صناج. (دهار) : یا رب ستدی ملک ز دست چو منی دادی به مخنثی نه مردی نه زنی از گردش روزگارمعلومم شد پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی. (منسوب به لطفعلی خان زند). و رجوع به دف شود
کوفتن بر دف. زدن بر دف تا آواز برآرد. نواختن دف: مطربانشان از درون دف می زنند بحرها در شورشان کف می زنند. مولوی. دوام عیش تو بادا پس از هلاک عدو چنانکه پیش تو دف می زنند و خصم دفین. سعدی. تقلیس، دف زدن و سرود کردن و استقبال کردن ملوک و ولات را به انواع لهو و لعب بوقت قدوم. جسان، دف زنندگان. (از منتهی الارب). - به دف برزدن کسی، رسوا کردن او از راه دف زدن: در شهر برسوائی دشمن به دفم برزد تا بر دف عشق آمد تیغ نظر تیزم. سعدی. ، کنایه از گدائی کردن. (از آنندراج). خواستن و درخواستن و گدائی نمودن. (ناظم الاطباء). خواستن و گدائی کردن. (برهان) : چو خواهان می بر درش کف زده تو گوئی بدست طرب دف زده. ملاطغرا (از آنندراج). ، هرزه چانگی و بسیارگوئی. (لغت محلی شوشتر، خطی)
کوفتن بر دف. زدن بر دف تا آواز برآرد. نواختن دف: مطربانْشان از درون دف می زنند بحرها در شورشان کف می زنند. مولوی. دوام عیش تو بادا پس از هلاک عدو چنانکه پیش تو دف می زنند و خصم دفین. سعدی. تقلیس، دف زدن و سرود کردن و استقبال کردن ملوک و ولات را به انواع لهو و لعب بوقت قدوم. جسان، دف زنندگان. (از منتهی الارب). - به دف برزدن کسی، رسوا کردن او از راه دف زدن: در شهر برسوائی دشمن به دفم برزد تا بر دف عشق آمد تیغ نظر تیزم. سعدی. ، کنایه از گدائی کردن. (از آنندراج). خواستن و درخواستن و گدائی نمودن. (ناظم الاطباء). خواستن و گدائی کردن. (برهان) : چو خواهان می بر درش کف زده تو گوئی بدست طرب دف زده. ملاطغرا (از آنندراج). ، هرزه چانگی و بسیارگوئی. (لغت محلی شوشتر، خطی)
دف زدن در خواب، معروف بود، بر آن کس که دف زند. لکن اگر کنیزک دف زدند، دلیل بود بر چیزی مشهور که به او رسد، اگر دف زننده آزاد بود، دلیل بر کاری مشهور بود. اگر مردی جوان دف زند، دلیل که با دشمن خود امر به معروف کند. اگر مردی پیر دف زند، دلیل که ترک امر معروف کند. محمد بن سیرین آواز دف شنیدن در خواب، نشاط و شادی بود، چون از زن و کنیزک شنود. اگر آواز دف از مردی پیر شنود، دلیل بر بخت و دولت و فیروزی بود و آواز دف از مردی جوان شنیدن، دلیل بر ظاهر شدن حالی کند. اگر مردی بیند در خواب دف زند، استادانه و نیکو، دلیل که زنی بخواهد به صورت نیکو و به کردار بد.
دف زدن در خواب، معروف بود، بر آن کس که دف زند. لکن اگر کنیزک دف زدند، دلیل بود بر چیزی مشهور که به او رسد، اگر دف زننده آزاد بود، دلیل بر کاری مشهور بود. اگر مردی جوان دف زند، دلیل که با دشمن خود امر به معروف کند. اگر مردی پیر دف زند، دلیل که ترک امر معروف کند. محمد بن سیرین آواز دف شنیدن در خواب، نشاط و شادی بود، چون از زن و کنیزک شنود. اگر آواز دف از مردی پیر شنود، دلیل بر بخت و دولت و فیروزی بود و آواز دف از مردی جوان شنیدن، دلیل بر ظاهر شدن حالی کند. اگر مردی بیند در خواب دف زند، استادانه و نیکو، دلیل که زنی بخواهد به صورت نیکو و به کردار بد.